سوالی که سرمایهگذاران موفق مانند وارن بافت همیشه از خود میپرسند.
صور کنید یک پرواز شش ساعته از نیویورک به لس آنجلس دارید، اما درست یک ساعت قبل از پرواز متوجه میشوید یک شرکت هواپیمایی، خط مشی جدیدی را در پیش گرفته است. آن خط مشی این است که باید برای لم دادن و دراز کشیدن روی صندلیتان با شخص عقبیتان مذاکره و گفتگو کنید.
این قانون دو سوال ایجاد میکند: اولاً، شما چقدر حاضرید به شخص پشت سریتان پول بدهید تا به اندازهی چهار اینچ صندلیتان را عقب ببرید؟ دوماً، شما در ازای چه مقدار پول حاضرید فضای جلوی پایتان را در اختیار شخص جلوییتان قرار دهید؟
مطابق با تحقیقات انجام شده مشخص شد که در موقعیت اول، افراد برای عقب بردن صندلیشان و دراز کشیدن روی آن فقط حاضر به پرداخت ۱۲ دلار به شخص پشت سریشان بودند. در حالی که در موقعیت دوم، افراد حاضر نبودند کمتر از ۳۹ دلار فضای جلوی پایشان را به شخص جلویی بفروشند.
چرا با تغییر موقعیت، مبلغ درخواستی افراد نیز تغییر کرد؟
این موضوع از منظر اقتصاد رفتاری، به مفهومی به نام “اثر مالکیت” برمیگردد. افراد برای آنچه که تحت مالکیتشان است، ارزش زیادی قائل میشوند در مقابل برای آنچه که مالکش نیستند نیز ارزش کمتری قائلند. علت رفتار متفاوت افراد در مثال هواپیما نیز همین است. هنگامی که شما قرار است فضای جلو پایتان را بفروشید، به خاطر حس مالکیت نسبت به فضا، آن را ۲۷ دلار گرانتر میفروشید.
دنیل گیلبرت در کتاب خود با نام Stumbling on Happiness توضیح میدهد چگونه اثر مالکیت در کل زندگی ما جریان دارد. او در کتابش نوشته است:” افراد پس از خرید وسایل آشپزخانه، جویندگان کار پس از استخدام، دانش آموزان بعد از قبولی در دانشگاه ارزیابی خوشبینانهتر و دید مثبتتری به چیزهایی که مالکیت آن را به دست آوردهاند، دارند. به عبارت دیگر وسایل اشپزخانه، کار و دانشگاه جذاب و دوست داشتنی هستند و به محض آن که فرد حس مالکیت به آنها پیدا میکند، جذابتر و دوستداشتنیتر به نظر میرسند.
اثر مالکیت و اصل زیان گریزی، دو تله ذهنی برای سرمایه گذاران
احتمالا فکر میکنید ارزش گذاری برای آنچه که مالکش هستید، ضرری ندارد، اما بدانید علاوه بر جنبههای مثبت، اثرات مخربی نیز داشته باشد. برای مثال هنگامی که میبینید ارزش سرمایهتان درحال کاهش است، حفظ سرمایه، انتخاب عاقلانه ای نیست حتی اگر به آن حس مالکیت داشته باشید.
شاید جالب باشد بدانید که این اتفاق همیشه رخ میدهد. سرمایهگذاران دائم به قیمت خرید سهامشان یا ارزش ۶ ماه قبل سهامشان فکر میکنند. آنها سعیشان بر این است که به فرصتهایی دست یابند که سهامشان به همان قیمت خرید برسد و کمتر به سود آن فکر میکنند. اما واقعیت این است که بازار سرمایه به قیمت خرید سهامتان هیچ اهمیتی نمیدهد.
علاوه بر این، عامل دیگر موثر در تصمیمگیریهای سرمایهگذاران اصل زیانگریزی (Aversion to Loss) است. ارزش ضرر و زیان در ذهن آنها، برابر با ۵ برابر سودی که میخواهند به دست آورند. این جمله را میتوان این گونه تفسیر کرد؛ آنها به جای آنکه به سود خود فکر کنند و برای آن ارزش قائل شوند به زیان فکر میکنند و مصممند که چیزی را از دست ندهند. در واقع سرمایه گذاران سود را دوست دارند اما از ضرر متنفرند.
بنابراین سرمایهگذاران همیشه تحت تاثیر این دو نیروی قدرتمند؛ یعنی اثر مالکیت و اصل زیان گریزی قرار میگیرند. آنها به خاطر اثر مالکیت، عاشق سرمایه گذاری های خود هستند و به خاطر اصل زیان گریزی نیز از ضرر و زیان متنفرند. به همین سبب، سالیان سال است که شاهد سرمایه گذاریهای غلط سرمایه گذاران هستیم که منجر به از دست دادن سودهای بالقوه بسیاری شده است.
پس سرمایه گذاران باید برای اجتناب از این دو تله ذهنی، هماننند سرمایهگذاران موفق همواره از خود این سوال را بپرسند:” اگر من صاحب این سهم یا اوراق قرضه نبودم، آیا باز هم حاضر میشدم آن را بخرم؟”
اگر پاسخ شما خیر است، آن را بفروشید. در غیر این صورت آن را نگه دارید. به همین سادگی!
حتی وارن بافت نیز از این قانون پیروی میکند
وارن بافت در سال ۱۹۹۶ در نامه سالانه خود به سهامدارانش نوشت:” اگر نمیخواهید سهامی را به مدت ۱۰ سال داشته باشید، حتی به نگهداری آن به مدت ۱۰ دقیقه هم فکر نکنید.”
او در سال ۱۹۹۸ در نامه سالانه دیگری اینگونه نوشت:” ما بخش عمدهای از سهام شرکت فردی مک و کوکاکولا را خریده ایم. انتظار ما این بود که این اوراق را برای مدت زمانی طولانی داشته باشیم. در واقع وقتی ما بخشی از سهام شرکتهای ممتاز با مدیریت عالی را میخریم، دوست داریم آن را برای همیشه داشته باشیم.”
اما با این وجود، در سال ۲۰۰۰، وارن بافت سهام شرکت فردی مک را فروخت. همان سال، بافت در نامه سالانه خود نوشت:” ما سعی کردیم برآوردهای محتاطانهای داشته باشیم و بر روی صنایعی تمرکز کنیم که اتفاقات غیرمنتظره کسب وکاری در آن ها باعث نابودی سرمایه سهامداران نشود. با این وجود، ما اشتباهات زیادی مرتکب شده ایم. من جز آن افرادی بودم که فکر میکرد اقتصاد آینده بازار تمبر، منسوجات، کفش و فروشگاههای خرده درجه دو را میشناسد.
به خاطر داشته باشید که هنگام فروش سهام، باید روی روشهای سرمایهگذاریتان تجدیدنظر کرده و آن ها را بهبود دهید. همچنین مهارت تصمیمگیریتان را تقویت کنید تا بتوانید تصمیمهای بهتری بگیرید، در این صورت سبد سرمایهگذاری بهتری تعریف خواهید کرد و نتایج بهتری حاصل خواهد شد.
بازار به پولی که سرمایهگذاری کردهاید، اهمیتی نمیدهد
سرمایه گذاران قدرت تصمیم گیریشان در زمان فروش سهام از دست میدهند و به نوعی فلج میشوند به ویژه وقتی با ضرر مواجه میشوند.
اما مهم ترین موضوع این است که تلاش کنید تا پولتان را در بهترین حالت و موقعیت ممکن سرمایه گذاری کنید. این به معنای بررسی و ارزیابی مداوم نحوه تفکرتان در سرمایهگذاریهای قبلی است. درست مانند سام زل میلیارد معروف که میگوید:” هر زمان که نمی فروشید، درحال خرید هستید.”
تحقیقات نشان میدهد که در چنین شرایطی ما به طور ناخودآگاه قادر به گرفتن تصمیمهای درست نیستیم. ما تمایل داریم به جای تمرکز بر سودی که قرار است به دست آوریم، به ضرر و زیان توجه کنیم. به همین دلیل است که تغییری در شرایطمان ایجاد نمیکنیم زیرا فکر میکنیم که با تغییر شرایط متحمل ضرر میشویم. پس در سرمایه گذاری زیانده، شغل های سمی و روابط نامناسب باقی میمانیم.
ما فکر میکنیم که دفعه بعد به شیوه متفاوت این کار را انجام میدهیم اما نکته این است که دفعه بعدی وجود ندارد و شما فرصتی برای انجام مجدد آن ندارید.