چرا باید یک کارآفرین درون سازمانی باشیم؟

هنگامیکه در محل کارتان حضور دارید، آیا سعی می‌کنید چیزهای جدیدی یاد بگیرید؟ آیا از رییستان می‌خواهید که مربی و منتور شما باشد؟ آیا غالبا احساس می‌کنید که وظایف بیشتری نسبت به نقش اصلی خود در سازمان انجام می‌دهید؟

اگر پاسخ شما به سوالات فوق مثبت است، باید بگوییم که احتمالا شما تلاش می‌کنید تا شغلتان و توانایی‌ها و ارزش‌هایتان را همراستا کنید. کارآفرینی سازمانی به معنای ایجاد تغییرات در تقاضاها و منابع شغلی توسط خود کارکنان است تا اهداف کاری و شخصیشان محقق شود. شواهد علمی بیان می‌دارد که نقش افراد باید با عقاید، شخصیت و توانایی‌هایشان همسو و سازگار باشد. هنگامیکه افراد در نقشی متناسب با استعداد خود جای گیرند و درگیر آن باشند، سطح عملکردشان ارتقا می‌یابد. ما عموما استعداد را برحسب ویژگی‌های خوب یک فرد در کار تعریف می‌کنیم. در واقع استعداد فرد با حضور وی در جایگاه درست شغلی دیده می‌شود.
کنفوسیوس می‌گوید: “شغلی را انتخاب کنید که به آن علاقه دارید، در این صورت هرگز مجبور نخواهید شد که یک روز از زندگی خود را کار کنید.” در واقع علاقه شما، باعث می‌شود که انجام وظایف کاری خود را اجبار ندانید.
نتایج یک تحقیق روانشناسی نشان می‌دهد علاقه افراد به شغلشان، باعث می‌شود که آن‌ها از انجام وظایف خود لذت ببرند. در حقیقت ایفای نقش خود را اتلاف وقت یا تلاش بیهوده نمی‌دانند.
در بازآفرینی شغلی و یا به قولی کارآفرینی درون سازمانی علاوه بر در نظر گرفتن اولویت‌های فردی، بایستی همانند یک کارآفرین عمل کنیم. این امر به معنای راه‌اندازی یک کسب وکار نیست، بلکه معنایی فراتر از آن دارد. باید در کار خود نوآوری ایجاد کنیم و راه‌های بهتری برای انجام امور بیابیم تا پیشرفت در سازمان حاصل شود. شنیده‌ایم که سازمان‌ها به خصوص شرکت‌های بزرگ، گاها ایده‌های خلاقانه‌ای دارند که هرگز اجرایی نمی‌شود.
کارآفرینی را می‌توان فرایندی دانست که ایده‌ها را به نوآوری‌های واقعی تبدیل می‌کنند. هنگامی که در یک شرکت بزرگ شاهد کارآفرینی هستیم، از آن به عنوان کارآفرینی درون سازمانی یاد می‌کنیم. در حقیقت، باید در یک اکوسیستم سنتی‌تر، بزرگتر و سازمانی‌تر به مانند یک کارآفرین نوآور عمل کرد.
تحقیقات به این نکته اشاره دارد که کارآفرینی درون سازمانی، سبب بالا رفتن سطح مشارکت و بهره‌وری کارکنان می‌شود. طراحی مجدد یا بازتعریف ساده نقش‌هایتان، شغلتان را برای شما بامعناتر می‌کند و فرایند کارآفرینی درون سازمانی را محقق می‌سازد. پذیرش بازتعریف‌های شغلی به خاطر دریافت پاداش و اجتناب از تنبیه است. می‌بایست به خاطر داشته باشیم که تغییر و بازتعریف نقش برای افراد محتاط که از ریسک اجتناب می‌کنند، رنج آور و آزار دهنده است.
حال این سوال پیش می‌آید که چه ویژگی‌هایی باید داشته باشیم تا یک کارآفرین دورن سازمانی باشیم؟
اولین ویژگی، ” تمرکز بر فروش ” است.
کارآفرینان درون سازمانی، با به کارگیری نفوذ و مهارت‌های فروش خود می‌توانند ایده‌های خام و پروژه‌های آماده به کار را به فروش بیشتری برسانند. یکی از موانع نوآوری در شرکت‌های بزرگ فقدان زمان بندی، حمایت مالی و هنر فروشندگی است که بسیاری از ایده‌های خوب و حتی ایده‌هایی با جنبه اجرایی ضعیف را تحت تاثیر قرار می‌دهد. تشخیص اینکه این ایده‌ها چه چشم انداز و ویژگی‌ای را برای شرکت متصور می‌شوند، مهم است. اگر این ایده‌ها توسط افراد مناسبی (داخلی یا خارجی) به اجرا درآیند، موجب تغییرات گسترده در سازمان می‌شوند.نوآوران بزرگ مانند استیو جابز، اختراع خاصی نداشته‌اند بلکه آن‌ها قدرت تصور و توانایی درک امور و همچنین مهارت‌های بازاریابی داشته‌اند. چنین افرادی با چنین ویژگی‌هایی، ایده‌ها را جذابتر می‌کنند و سطح فروش را بالا می‌برند.
دومین ویژگی، پیش فعالی و پیش کنشگری است.
این افراد همواره برای بهبود شرایط خود پیش قدم شده یا پیشامدهای جدیدی را رقم می زنند. افراد پیش فعال، فرصت ها را شناسایی کرده، از خود ابتکار عمل نشان داده، دست به کار شده و تا زمانی که تغییرات مورد نظرشان واقعیت نیافته، دست از تلاش برنمی دارند. آنها صرف نظر از محدودیت ها و موانع یا حتی با وجود آنها تغییرات مثبتی در محیط خود ایجاد می کنند.
رهبران همواره به ظرفیت کارکنان در به انجام رساندن امور توجه دارند و این مصداقی از پیش کنشگری است. افراد پیش فعال ابتکار عمل دارند و سریع‌تر از دیگر هم دوره‌های خود دست به کار می‌شوند. آن‌ها از اشتباه کردن نمی‌هراسند. آن‌ها ترجیح می‌دهند مرتکب اشتباه شوند و عذرخواهی کنند تا اینکه منتظر اجازه دیگری بمانند. این نوع رفتار در برخی از فرهنگ‌ها دردسرساز است. اما افراد پیش کنشگر این مسائل احتمالی را پذیرفته‌ اند، آن‌ها ترجیح می‌دهند در شغل مورد علاقه خود اثری به جا بگذارند. این گروه از افراد ترکیبی از مشخصه‌های کنجکاوی، اشتیاق، فروتنی، شجاعت و فداکاری را دارا هستند. تغییر؛ ماهیت و جوهره رهبری است و پیش کشنگری نیروی محرکه این امر است.
سومین ویژگی، بروز رفتارهای دوستانه و اجتماعی در محیط کار است.
همانطور که می‌دانیم سیستم‌های پاداش دهنده بیشتر مورد توجه هستند. برای مثال؛ هنگامی که با کودکان از همان سنین بسیار پایین، با مهربانی و عطوفت برخورد می‌شود، سطح شادی و احساس خوشبختی ایشان نیز افزایش می‌یابد. این مسئله در بزرگسالی تقویت می‌شود. مطالعات علمی به این نکته اشاره دارند که تجربه شادی و فعالیت‌های اجتماعی با یکدیگر رابطه مثبت دارند. در واقع هوش هیجانی( نامی مدرن برای همدلی) بر احساس شادی و سلامت ذهن تاثیر دارد. می توانیم این مفهوم را محیط‌های کاری نیز ببینیم. در محیط کار افرادی که شانس برقراری ارتباط موثر با دیگران دارند و چنین ارتباطی را تجربه می‌کنند، به درک بالاتری از اهداف سازمان دست می‌یابند. در واقع این افراد با داشتن ارتباط قوی و موثر با یکدیگر، می‌توانند در جهت تحقق اهداف سازمان گام بردارند. پس سعی کنید با دیگران ارتباط خوبی داشته باشید تا شغلتان نیز برای شما لذت بخش تر و بامعناتر شود.
باید بگوییم که هدف همه کارآفرینان مشترک است؛ آن‌ها می‌خواهند جهان به سوی بهبود برود و پیشرفت حاصل شود. شما نیز می‌توانید در جریان کارهای روزمره خود مانند یک کارآفرین درون سازمانی عمل کنید.
منبع

مترجم: زهرا سلیمان زاده کارشناس روابط عمومی